اشک هایی که دیده نمی شوند
از اشک هایی که دیده می شوند تلخ ترند
خطرناک ترند
غم انگیزترند
و نابودکننده تر
آن هایی که دیده می شوند
سرازیر می شوند
پاک می شوند
و لای دستمالهای کاغذی بازیافت می شوند
اما اشک هایی که حبس می شوند
تکه ای از شما را تخریب می کنند
سقف های باران خورده را مرور کنید
پشت بام هایی که آبچکان هایشان گرفته
دیر یا زود راه باز می کنند
گاهی مسیری پیدا می شود
که ما به آن بهانه می گوییم
و گاهی هم،گوشه ای نم می زنند
اگر کسی را دارید که نمی خواهید نم بزند
و خبر از بامش دارید
دست بکار شوید
اشک های مانده چشم ها را زرد می کنند
☺❤🌿
آدم ها فکر می کنند بعد از رفتنشان
باید مانند صندوق پستی زنگ زده
و باران خورده درست
در نقطه ای که رهایت کرده اند
تا ابد منتظر پیغامشان بمانی
اما نه
همیشه این طور نیست
آدم ها دل دارند
پا دارند
بند دلشان که پاره شود
بند کفش هایشان را محکم می کنند و
می روند
دوست داشتن فصل دارد
دوست داشتن زمان دارد
کدام باغی را دیده ای زمستان که می شود لباسی از شکوفه بپوشد ؟
کدام مسافر ی را دیده ا ی که چمدان به دست سالها در ایستگاهی متروکه چشم به ریل ها بدوزد؟
تو دیر به سراغم آمدی
تو دیر برآورده شدی آرزوی کوچک من
مثل بر آورده شدن آرزو ی کودکی ام در بزرگسالی
دوست داشتنت دیگر به کارم نمی آید ؛دیگر اندازه ام نمی شود ...گفته بودم نه؟